صف طولاني خانوادهها براي دريافت وام طلا / وام يک روزه، 5 ماهه شد! صداي ژنراتور برق کر کننده است. چند پله بالا جايي براي نشستن در سالن بزرگ مربع شکل وجود ندارد. همه صندليها توسط اشخاصي اشغال ميشود که بدهي 2-3 ميليون تن طلا دارند. همه داستاني دارند. يکي اجاره معوقه دارد، ديگري زني با سنگ کليه دارد و به دنبال ترتيب پول عمل است. يکي تحصيلات دانشگاهي ندارد و ديگري بيکار و درمانده براي هزينههاي زندگي است ... صف طولاني از جستجو تا ژانويه همه از دم بلند عصباني هستند و غر ميزنند. اين يک دستگاه رسيد نيست، يک علامت يا کتيبه هم نيست و هيچ چيزي براي راهنمايي مشتريان سرگردان وجود ندارد. هرکسي که وارد پيشخوان ميشود از پيشخوان به پيشخوان ميرود و از شخصي به شخص ديگر سوال ميکند. در سمت چپ ورودي، يک کارمند ميانسال پشت پرده پلاستيکي ضخيمي نشسته و در يک جلد بزرگ دفتر يادداشت اسکناس را مينويسد و دريافت ميکند. روي ديوار نوشته شده است که متأسفيم که مشترياني را که ماسک ندارند قبول ميکنيم، اما کارمندان Tak و Tuk Bank ماسک بر صورت دارند. ديگري از ترس خود از فروش طلا و افزايش دوباره قيمتها صحبت کرد. در ميان اين گفتگوهاي پراکنده، برخي افراد وام گرفتن را متوقف ميکنند و از درهاي شيشهاي شعبه مرکزي بانک کارگشاي بيرون ميروند. زني با چادر مشکي ميپرسد: "حالا بياييد يک اسم بنويسيم، نوبت ما کي است؟" کارمند بي تاب در 23 ژانويه جواب ميدهد. مردي سر خم کرده و فرياد مي زند: "گرفتن وام هميشه يک روز طول ميکشيد، حالا دسامبر است؟" کارمند با آرامش پاسخ داد: "تقاضا افزايش يافته است." وي گفت: "اگر ميخواهيد تا آن زمان نام خود را بگوييد." مرد دست و پا چلفتي فرياد مي زند: «پيام ناآگاهانه! بنويسيد و به ديوار بکوبيد تا مردم چرا نکنند. من از ساعت 8 صبح در بانک نشستهام و اکنون ساعت 11 است ...» باز هم، کارمند ميگويد که تمام نيازهاي شما را برآورده ميکند. مرد بيشتر عصبي ميشود: "آيا همه وسايل خانه توسط صاحبخانه انداخته شده و به حياط پدرشان برده شده است؟" "چقدر کار براي نوشتن روي کاغذ داريد؟ آيا وام را در ژانويه ميدهيد؟" مردي زير لب ميگويد: "آقا، آدم خيلي مشغول طلا فروشي است. حرکتي که بدتر هم نباشد ... "زن جواني ,صف,طولانی,خانوادهها,برای,دریافت,وام,طلا,,,وام,یک,روزه,,5,ماهه,شد! ...ادامه مطلب